0 1 خواندن این مطلب 1 دقیقه زمان میبرد
امام حسن علیه السلام با دیدن حال پدر در مسجد و اثر شمشیر زهر آلود بر او به پدر عرض کرد: «وای کمرم شکست. به خدا سوگند برای من عزاست که شما را در این حال ببینم.» امیرالمؤمنین علیه السلام چشمانش را باز کرد و فرمود:
«پسرم از امروز به بعد پدرت دیگر ناراحتی نخواهد داشت. پدربزرگت محمد مصطفی و مادر بزرگت خدیجه کبری و مادرت فاطمه زهرا و حور العین مرا احاطه کرده اند و منتظر من هستند. آرام باش و گریه مکن که با اشک تو ملائکه شیون می کنند.»